بنیسُلَیم
اشاره
بنیسُلَیم: از قبایل عَدنانی ساکن حجاز
بنیسُلَیم از قبایل بزرگ و مشهور عدنانی شبه جزیره عربستان و از تبار سُلیمبن منصور بن عِکرمة بن خَصْفَة بن قَیس بن عیلان «1» به شمار میآیند. منسوبان به این قبیله را سُلَمی گویند. «2» هَوازِن «3» ، مازِن «4» و سَلامان «5» از دیگر فرزندان منصور بن عِکرمه و برادر سلیم بودند که در عرض سلیم سر منشأ قبایل دیگر شدند که در آن میان هَوازِن و سپس بنیسلیم از شهرت و کثرت بیشتری برخوردار شدند.
منابع از بُهْثَه به عنوان فرزند سُلیم و از امرؤالقَیس، عوف، ثَعلبه، معاویه، سُلیم و حارث به عنوان فرزندان بُهثه بن سُلیم یاد کردهاند که هر یک به تیرهها و بطون متعدد و گاه مهمّی تقسیم شدند. از مشهورترین این تیرهها که بسیاری از آنها به امرؤالقیس بن بُهثَه بازمیگردند عبارتاند از: بنوعُصَیَّة بن خُفاف، بنومالک بن ثَعلبه، بنیبَهزِ بن امرؤالقیس، بنیعوف بن بُهثة، بنوالشرید، و بنوزغب بن مالک، بنییَرْبُوع بن سَمّاک، بنیرِعْل بن مالک، بنوذَکْوان بن رِفاعه و بنومالک بن خُفاف. «6»
اینان همچنین با تیرهها وقبایل متعددی همپیمان بودند. بنیکبیر بن غنم بن دودان (از کنانه) «7» ، بنیحارثبن عبدالمطلب «8» و بنیهاشم (هر دو از قریش) «9» از جمله این (1). انساب الاشراف، ج 13، ص 5675؛ جمهرة انساب العرب، ص 261؛ الطبقات، ابن خیاط، ص 308
(2). الاکمال، ج 3، ص 301؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 398؛ الانساب، ج 1، ص 286
(3). الانساب، ج 2، ص 291؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 60؛ الطبقات، ابن خیاط، ص 104
(4). الانساب، ج 5، ص 165؛ الطبقات، ابن سعد، ج 3، ص 54؛ الطبقات، ابن خیاط، ص 310
(5). نهایة الارب، ج 2، ص 335؛ معجم قبایل العرب، ج 2، ص 531
(6). جمهرة انسابالعرب، ص 261- 264؛ انساب الاشراف، ج 13، ص 5675- 5676؛ معجم قبایل العرب، ج 2، ص 543
(7). السیرة النبویه، ج 2، ص 502؛ الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 104
(8). معجم البلدان، ج 4، ص 117
(9). تاریخ طبری، ج 2، ص 340
همپیماناناند. شجاعان و جنگآوران سُلیم در نزد عرب زبانزد بودند. «1»
موقعیت جغرافیایی و اقتصادی
بنیسلیم عمدتاً در مناطق بالای نجد، نزدیک مدینه و سپس خیبر در همسایگی غطفان (در شمال نجد) و هوازن (در جنوب نجد) و در میان حرّههایی (زمینهای سنگی) با آبهای فراوان و معادن متعدد و زمینهای حاصلخیز زندگی میکردند، از اینرو مردمانی ثروتمند و در ارتباط کامل با یهودیان مدینه و بزرگان مکه بودند، به ویژه آنکه منازل سُلمیها در مسیر عبور کاروانهای تجاری عرب بود. «2»
در منابع از حره سلیم در بالای نَجْد «3» و ام صَبّار یا حَرَّة النّار در ناحیه خیبر «4» به عنوان حرّههای مهم سلیم نام برده شده است؛ همچنین از دونکان «5» ، رولان «6» (نزدیک مدینه که دارای روستاهای متعدد با درختان خرما بود)، سَلْوان «7» ، ثعل (نزدیک مکه) «8» ، نیز به عنوان آبراهها و وادیهای سلیم نام برده شده است. از آبهای مهم اینان میتوان به اثال «9» ، کُدر «10» ، قَلَّهی «11» مُریر «12» ، چاه معونه (نزدیک حره سلیم) «13» ، غدیر (در پایین حره سلیم) «14» و از (1). الانساب، ج 1، ص 48
(2). المفصل، ج 4، 257
(3). معجم البلدان، ج 2، ص 246؛ معجم قبایل العرب، ج 2، ص 543
(4). معجم البلدان، ج 2، ص 248؛ وقعة صفین، ص 358؛ لسان العرب، ج 4، ص 181. «حرر»
(5). معجم البلدان، ج 2، ص 489؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 275
(6). معجم البلدان، ج 3، ص 97؛ القاموس المحیط، ج 3، ص 387؛ تاج العروس، ج 3، ص 125، «حجر»
(7). معجم البلدان، ج 3، ص 241؛ تاج العروس، ج 10، ص 181، «سلو»
(8). معجم البلدان، ج 2، ص 79؛
(9). معجم قبایل العرب، ج 2، ص 544؛ معجم البلدان، ج 10، ص 90
(10). معجم ما استعجم، ج 1، ص 316؛ السیرة النبویه، ج 2، ص 588
(11). معجم البلدان، ج 4، ص 394
(12). همان، ج 5، ص 117
(13). همان، ج 1، ص 302؛ معجم ما استعجم، ج 4، ص 1245
(14). معجم البلدان، ج 2، ص 450؛ تاج العروس، ج 3، ص 205. «درر»
کوههای آنان باید به ذوبحار «1» (در پشت حره سلیم)، برام «2» (در حره سلیم)، ابلی (در راه مکه به مدینه در منطقه بطن نخل) اشاره کرد. «3» از دیگر مکانهای متعلق به بنیسلیم میتوان به موارد زیر اشاره کرد: روستاهای حاصلخیز و زراعی حجر (نزدیک قلّهی و ذیرولان)»
، قلّهی «5» (در وادی رولان)، حاذه، نقیا، القیا «6» و سوارقیه «7» (از نواحی مدینه) و معادن طلا «8» و دهنج «9» (سنگهای سبزرنگ) و آهن. «10» بنیسلیم با توجه به دارا بودن زمینهای حاصلخیز و آبهای فراوان به کشاورزی نیز اشتغال داشتند. خرما، موز، زیتون و انگور و گلابی از محصولات کشاورزی آنان بود. «11» برخی شهرت کوهستانهای بنیسلیم را به عسلهای آن میدانند. «12» مجموعههایی از سلیم در دوره اسلامی و پس از فتوحات به بصره و خراسان مهاجرت کردند. «13»
عادات، آداب و عقاید بنیسلیم
سُلمیها همچون بسیاری از قبایل شبه جزیره عربستان بتپرست بودند. در منابع از بت سُواع* «14» به عنوان بت بنیسلیم یاد شده است. آنان همچنین مسئولیت سدانت و نگهداری از (1). معجم البلدان، ج 1، ص 340
(2). همان، ص 366
(3). معجم البلدان، ج 1، ص 78؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 98- 99
(4). معجم البلدان، ج 2، ص 223؛ معجم ما استعجم، ج 2، ص 426؛ تاج العروس، ج 3، ص 125. «حجر»
(5). معجمالبلدان، ج 3، ص 97؛ معجم مااستعجم، ج 3، ص 907
(6). معجم البلدان، ج 1، ص 88
(7). همان، ج 3، ص 276
(8). جمهرة انساب العرب، ص 262
(9). معجم البلدان، ج 2، ص 246
(10). معجم ما استعجم، ج 3، ص 1013
(11). معجم البلدان، ج 3، ص 276؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 100
(12). المفصل، ج 7، ص 119
(13). جمهرة انساب العرب، ص 262
(14). اسدالغابه، ج 2، ص 149
بت عُزّی* را (که بتخانهای در نزدیکی مکه داشت) نیز بر عهده داشتند. «1» ضمن آنکه برخی مردان سلیم در خانههای خود نیز بتهایی مخصوص خود داشتند، چنانکه از بت ضمار به عنوان بت عباس بن مرداس یاد کردهاند. «2»
برخی، تیره ذکوان بن رفاعه سُلمی را از گروه حُمْسیها میدانند. «3» اینان در کنار قریش، کنانه، ثقیف و … برای خود و دیگر زائران کعبه در ایّام حج قوانین خاصی وضع کرده بودند. خداوند این بدعتها را مردود دانسته است. (اعراف/ 7، 26؛ بقره/ 2، 189) (ظ حُمس)
بنیسلیم همچنین معتقد بودند که فرشتگان دختران خداوند هستند که از ازدواج خدا با جنیان متولد شدهاند. مفسران آیه 158 صافّات/ 37 را در ردّ این اعتقاد دانستهاند «4» :
«و جَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبًا و لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ انَّهُم لَمُحضَرون» . از دیگر بدعتهای اینان به تأخیر انداختن ماههای حرام بود. چون ترک جنگ در سه ماه متوالی حرام ذیقعده، ذیحجه و محرّم بر آنان سخت بود، سلیم در کنار غطفان و هوازن گاه با جابهجایی دو ماه محرم و صفر، ایام پس از ذیحجه را ماه صفر اعلام میکردند و بدین شکل حرمت جنگ را در ماه پس از ذیحجه (محرم) برمی داشتند و این امر را یک سال در میان انجام میدادند. خداوند با نزول آیه 37 توبه/ 9 چنین بدعتی را کفری افزون بر دیگر کفرهای آنان دانسته است «5» : «انَّمَاالنَّسِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامًا ویُحَرّمونَهُ عامًا لِیواطِوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیّنَ لَهُم سوءُ اعملِهِم واللَّهُ لا یَهدِی القَومَ الکفِرین/ همانا تأخیر و تغییر ماه حرام به ماهی دیگر (نسیء) افزایش در کفر است که کسانی که کافر شدهاند بدان گمراه میشوند. آن را در سالی حرام میشمارند و سالی دیگر حلال تا با شمار آنچه خدای حرام کرده است همسان و برابر سازند، پس بدان سببآنچه را خدا حرام کرده حلال میکنند. کارهای بد و ناپسندشان در نظرشان آراسته شده و خدا گروه کافران را راه ننماید» .
همچنین برخی از محققان با تمسک به اشعار فرزدق و نجاشی معتقدند که بنیسلیم (1). الاصنام، ص 22؛ معجم البلدان، ج 4، ص 116- 117؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 340
(2). السیرة النبویه، ج 4، ص 881؛ معجم ما استعجم، ج 3، ص 881؛ معجم البلدان، ج 3، ص 462
(3). اخبار مکه، ج 1، ص 1794
(4). لباب النقول، ص 167؛ نمونه، ج 19، ص 171
(5). جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 169؛ التبیان، ج 5، ص 217
مانند برخی دیگر از اعراب همچون اشجع با برخی حیوانات روابط ناپسند جنسی داشتند. «1»
در منابع از جنگهای متعدد و مشهور بنیسلیم بسیار یاد شده است؛ از جمله «یوم شمطه» (از جنگهای فجار) که در این جنگ سلمیها در کنار هوازن و ثقیف در برابر قریش و کنانه قرار گرفتند «2» ، «یوم کدید» ، «یوم بُرزه» و «یوم فیفاء» که در این سه جنگ بنیسلیم با بنیفراس از تیرههای کنانه جنگیدند «3» ، «یوم رَمْرَم» «4» و «یوم دفینه» «5» که در این دو جنگ نیز سُلمیان رو در روی بنیمازن بن عمرو بن تمیم قرار گرفتند، «یوم تَثْلیث «6» ، «یوم الحوزة الأوّل» «7» و «یوم الحوزة الثانی» «8» از دیگر روزهای جنگی بنیسلیم است.
بنیسُلیم در دوره اسلامی
با توجه به ارتباط بنیسلیم با مکّیان، آشنایی آنان با پیامبر صلی الله علیه و آله و دین جدید را میتوان در همان سالهای آغازین بعثت دانست. با حضور پیامبر در مدینه، منابع از اسلام برخی از مردان بنیسلیم و حضور آنان در غزوات پیامبر یاد کردهاند که در آن میان میتوان به حضور ثقفبن عمرو و برادرانش از تیره بنیحجر در غزوه بدر (سال دوم) «9» و همچنین حضور عروة بن اسماءبن الصلت سُلمی از مبلّغان پیامبر در غزوه بئرمعونه (سال چهارم) «10» اشاره کرد؛ اما در سوی دیگر از غزوات حضرت و اعزام سرایا به سوی بنی سلیم گزارشهای متعددی آمده است. (1). المفصل، ج 5، ص 144
(2). المنمق، ص 172؛ ایام العرب، ص 331
(3). الاغانی، ج 16، ص 64؛ ایام العرب، ص 315، 319؛ العقد الفرید، ج 6، ص 34- 35
(4). معجم قبایل العرب، ج 2، ص 544؛ مجمع الامثال، ج 2، ص 267
(5). معجم البلدان، ج 2، ص 458
(6). همان، ص 15
(7). الاغانی، ج 2، ص 329؛ العقد الفرید، ج 6، ص 24؛ المفصل، ج 5، ص 363
(8). المفصل، ج 5، ص 363
(9). السیرة النبویه، ج 2، ص 502
(10). همان، ج 3، ص 678
اولین اعزام به سوی بنیسلیم در دهم شوال سال دوم (ماه 20 هجرت) در قالب سریّه غالب بن عبداللّه لیثی صورت گرفت که سپاه بدون هیچ گونه برخوردی بازگشتند. «1» پس از غزوه بدر پیامبر به دنبال آگاه شدن از تجمع بنیسلیم و غطفان در کُدر (از آبهای بنیسلیم) با 200 تن از اصحاب در حالیکه پرچم سپاه به دست علی علیه السلام بود به سوی آنان رهسپار شد؛ ولی در آن منطقه هیچ یک از آنان را نیافت و فقط 500 شتر به غنیمت آوردند. ابن هشام این غزوه را، که به غزوه «قرقرة الکدر» یا «قرارة الکدر» مشهور شد، 7 شب پس از بدر در شوال سال دوم «2» و واقدی و ابن سعد آن را در نیمه محرم «3» (ماه 23 هجرت) میداند.
چند ماه پس از این غزوه بود که حضرت اعزام دیگری را به سوی بنیسلیم در قالب غزوه بُحران انجام داد. در این غزوه نیز که در ششم جمادیالاولی سال سوم (ماه 27 هجری) با حرکت 300 تن از مسلمانان به بُحران در ناحیه فُرُع از سرزمینهای بنی سلیم آغاز شد مانند دو غزوه پیشین هیچ برخوردی صورت نگرفت و حضرت پس از 10 شب به مدینه بازگشت. «4»
در محرم سال چهارم (4 ماه پس از غزوه احد) هنگامی که شماری از مسلمانان مدینه با هدف تبلیغ اسلام در میان بنی عامر بن صعصعه به دعوت ابوبراء عامر بن مالک بزرگ بنیکلاب از تیرههای بنیعامر به نزدیکی چاه معونه، از آبهای مشترک بین بنیعامر و بنیسلیم در منطقه نجد و در چند منزلی مدینه «5» رسیدند، اعضایی از بنیسلیم به تحریک عامربن طفیل عامری و بدون توجه به آنکه این مسلمانان در حمایت ابوبراء عامری هستند به کشتار آنان پرداختند. (ظ بئر معونه/ سریه) منابع از حضور سه تیره سُلمیِ بنوذکوان، بنورعل و بنوعصیّه در این درگیری که به «سریه بئر معونه» مشهور گردید یاد کردهاند. «6» پیامبر پس از این حادثه تا 30 «7» یا 40 «8» روز در قنوت نماز خود قاتلان شهدای معونه، از جمله تیرههای بنیسلیم را نفرین میکرد. برخی مفسّران نزول آیه 128 آل عمران/ 3 را در این خصوص میدانند «9» : «لَیسَ لَکَ مِنَ الامرِ شَیءٌ او یَتوبَ عَلَیهِم او (1). المحبر، ص 117
(2). السیرةالنبویه، ج 2، ص 558؛ البدایة والنهایه، ج 3، ص 415؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 31
(3). المغازی، ج 1، ص 182- 184؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 31؛ المنتظم، ج 3، ص 159
(4). المغازی، ج 1، ص 196؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 35؛ المنتظم، ج 3، ص 159
(5). معجم البلدان، ج 1، ص 78؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 98
(6). المغازی، ج 1، ص 349؛ السیرة النبویه، ج 3، ص 677، 682
(7). دلائل النبوه، ج 3، ص 350؛ السنن الکبری، ج 2، ص 199
(8). مسند احمد، ج 3، ص 210؛ الاستیعاب، ج 2، ص 797
(9). زادالمسیر، ج 2، ص 28
یُعَذّبَهُم فَانَّهُم ظلِمون/ امر عذاب یا پذیرفتن توبه آنان در اختیار تو نیست، خداوند یا از آنان درمیگذرد یا عذابشان میکند. زیرا آنان ظالماند» .
جمعی از بزرگان یهود بنینضیر، که به تازگی در پی پیمان شکنی خود با مسلمانان از مدینه اخراج و در خیبر مستقر شده بودند، با هدف از پای درآوردن مسلمانان با حضور در میان قریش مکه و تأیید عقاید مشرکان (نساء/ 4، 51- 55) به تحریک قریش برای نبردی همه جانبه و فراگیر با پیامبر پرداختند. «1» آنان در بازگشت از مکه با حضور در نزد بزرگان بنیسلیم و غطفان آنان را نیز به نبرد ترغیب کردند. پس سُلمیها با 700 نفر از مردان جنگی خود به فرماندهی سُفیان بن عبد شمس، همپیمان حرب بن امیه، در مرّ الظهران به سپاه احزاب پیوستند و در جنگ خندق* شرکت کردند»
؛ اما به رغم کارشکنیهای بسیار منافقان اوس و خزرج و خیانت بنیقُریظه (احزاب/ 33، 10- 27؛ بقره/ 2، 214؛ آلعمران/ 3، 26)، با دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و امداد خداوند «3» (احزاب/ 33، 9) بنیسلیم در کنار سایر مشرکان پس از مدتها محاصره مدینه، بدون نتیجه به سرزمینهای خود بازگشتند.
منابع همچنین از اعزامهای دیگری نیز یاد کردهاند؛ سریه زیدبن حارثه به منطقه «جَموم» بنی سلیم در ربیعالآخر سال ششم «4» ، سریه ابن ابیالعوجاء به همراه 50 نفر از مسلمانان در ذیحجه سال هفتم «5» که در این سریه همه یاران او در برخورد با بنیسلیم به شهادت رسیدند، سریه غزاة السلسله که در آن پیامبر بعد از اطلاع از توطئه بنیسلیم برای حمله به مدینه به ترتیب ابوبکر، عمر و عمرو بن عاص را به همراه مسلمانان جهت درهم (1). عیون الاثر، ج 2، ص 33؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 233
(2). الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 66؛ المنتظم، ج 3، ص 228
(3). المغازی، ج 2، ص 488؛ تاریخ المدینه، ج 1، ص 59؛ اعلام الوری، ص 101
(4). الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 86؛ المنتظم، ج 3، ص 256؛ البدایة والنهایه، ج 5، ص 236
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 123؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 268
کوبیدن دشمنان اعزام کرد؛ ولی این سه تن پس از شکست از سُلمیها و دادن تلفات سنگین بازگشتند. در پی آن پیامبر صلی الله علیه و آله، علی بنابیطالب علیه السلام را به همراه تعدادی اعزام کرد و حضرت با پیروزی بر بنیسلیم به مدینه بازگشت. «1»
برخی مفسران از درگیری دیگری بین بنیسلیم و مسلمانان خبر دادهاند. «2» طبق این گزارش دستهای از بنیسلیم با حضور در مدینه و در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله به دروغ مسلمان شدند و چون پیامبر صلی الله علیه و آله ماده شتر خود را در اختیار آنان گذارد تا از شیر آن بدوشند پس از خوردن شیر ناقه، آن را کشته، متواری شدند، پس حضرت فرمان تعقیب آنان را داد و پس از به اسارت درآوردن آنها به دستور خداوند حکم محارب را بر آنان جاری ساخت.
مفسران، نزول آیات 33- 34 مائده/ 5 را در این خصوص میدانند «3» : «انَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللَّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الارضِ فَسادًا ان یُقَتَّلوا او یُصَلَّبوا او تُقَطَّعَ ایدیهِم وارجُلُهُم مِن خِلفٍ او یُنفَوا مِنَ الارضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُّنیا و لَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم* الَّا الَّذینَ تابوا مِن قَبلِ ان تَقدِروا عَلَیهِم فَاعلَموا انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیم/ جز این نیست که سزای کسانی که با خدا و فرستاده او میجنگند و در زمین به تباهی میکوشند در جامعه ایجاد ناامنی میکنند یا به راهزنی و قتل و غارت میپردازند این است که آنان را بکشند یا بر دار کنند یا دستها و پاهایشان را بر خلاف یکدیگر ببرند یا از آن سرزمین بیرونشان کنند. این است خواری و رسوایی برای آنان در این جهان و در آن جهان عذابی بزرگ دارند» .
از اسلام بنیسلیم نیز گزارشهایی موجود است. بنابر گزارشی قیس بن نسیبه یا نشبه «4» سُلمی پس از خندق، در مدینه نزد پیامبر آمد. وی که فردی آگاه و پارسا بود پس از طرح پرسشهایی درباره آسمانهای هفتگانه و ساکنان آنها از حضرت، هنگامی که با پاسخهای پیامبر مواجه شد به حقانیت او ایمان آورد و در بازگشت به نزد بنیسلیم کلام پیامبر را از سخنان رومیان، ایرانیان، اشعار عرب و پیشگویی کاهنان برتر شمرد و آنان را به اسلام فرا خواند. «5» برخی منابع از این واقعه به «وفد (هیئت) سلیم» یاد کردهاند. «6»
قِدْر یا قُدَد بن عمّار نیز از دیگر سُلمیها بوده که با حضور در مدینه ضمن قبول اسلام (1). الارشاد، ج 1، ص 162؛ المستجاد من الارشاد، ص 100؛ کشف الغمه، ج 1، ص 230
(2). المصنف، ج 10، ص 107؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 278؛ کنزالعمال، ج 2، ص 405
(3). الدرالمنثور، ج 2، ص 278؛ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 281؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 52
(4). البدایة والنهایه، ج 5، ص 107
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 307؛ اسدالغابه، ج 4، ص 228؛ البدایة والنهایه، ج 5، ص 107
(6). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 307
به حضرت وعده میدهد که 1000 تن از مردمان قوم خود را برای فتح مکه آماده سازد و پس از بازگشت با سازماندهی سه گروه 300 نفره از مردان جنگی سلیم به فرماندهی عباس بن مرداس، جبّاربن حکم و اخنس بن یزید آماده شرکت در فتح مکه میشود؛ ولی خود تا قبل از پیوستن به پیامبر درمیگذرد. «1» از این گزارش به وضوح برمیآید که اسلام سلیم در سال هشتم و قبل از فتح مکّه بوده است، در هر حال بنی سلیم به استعداد 700 «2» ، 900 «3» یا 1000 تن «4» جهت شرکت در فتح مکه در قدید یا مرالظهران به پیامبر پیوستند.
آنان در ملاقات با حضرت درخواست کردند تا در جلو سپاه با پرچم سرخ حرکت کنند.
پیامبر نیز پذیرفت و آنان در کنار بنیغفار، بنیاسلم و به فرماندهی خالد بن ولید از قسمت پایین مکه وارد شهر شدند. «5» پس از فتح مکه به فرمان پیامبر خالدبن ولید 5 روز مانده به پایان رمضان سال هشتم به همراه گروهی از بنیسلیم مأمور شکستن بت عزّی شد که در دست بنیشیبان از تیرههای بنیسلیم نگهداری میشد. «6» وی همچنین به همراه بنیسلیم و گروهی از انصار و مهاجر در شوّال همان سال به سمت بنیجَذیمه که در جنوب مکه و در منطقه غمیصاء سکونت داشتند رهسپار شد. اعزام این سریه که با هدف دعوت به اسلام صورت گرفت بر اثر کینهای که خالدبن ولید و بنیسلیم از بنیجذیمه (از قبایل کنانی) داشتند «7» ، به کشتار و اسارت بنیجذیمه انجامید. خالد پس از اسارت بنیجذیمه دستور قتل اسیران را داد؛ اما غیر از سلیم هیچ یک از انصار و مهاجران اسیران خود را نکشتند و آنان را نزد رسول خدا بردند. در منابع از این نبرد با عنوان «یوم غمیصاء» یاد شده است. «8»
با حرکت پیامبر به سوی حنین* برای مقابله با هوازن و ثقیف، بنیسلیم نیز پیامبر را (1). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 308؛ اسدالغابه، ج 4، ص 200
(2). البدایة والنهایه، ج 5، ص 107؛ اسدالغابه، ج 4، ص 200
(3). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 307؛ اسدالغابه، ج 4، ص 200؛ البدایة والنهایه، ج 5، ص 107
(4). السیرةالنبویه، ج 4، ص 877؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 357
(5). تاریخ طبری، ج 2، ص 333
(6). تاریخ طبری، ج 2، ص 340؛ المنتظم، ج 3، ص 329- 330
(7). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 61؛ معجم ما استعجم، ج 3، ص 1006
(8). الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 147- 148؛ المنتظم، ج 3، ص 331
همراهی کردند. مسلمانان که در این روز از فراوانی جمعیت دچار غرور شده بودند در اولین حمله هوازنیها متواری شدند و در این میان بنیسلیم که به فرماندهی خالدبن ولید پیشاپیش سپاه در حرکت بودند نیز گریختند «1» (توبه/ 9، 25) و با نصرت خداوند و پایداری گروهی اندک از مسلمانان سپاه اسلام بر هوازن غالب شدند (توبه/ 9، 26) و از آنان غنایم فراوانی به دست آوردند. هوازنیها که با این شکست چارهای جز قبول اسلام نداشتند به نزد پیامبر آمده، اسلام آوردند و خواهان آزادی اسیران خود شدند. حضرت نیز سهم خود و بنیعبدالمطلب را در غنایم هَوازِن بدانها بخشید؛ ولی بنوتمیم و بنوفزاره به تحریک بزرگان خود از بازگرداندن غنایم به دست آمده خود امتناع ورزیدند.
عباس بنِ مِرْداس از بزرگان بنیسلیم از مردمان خود خواست که آنان نیز غنایم خود را حفظ کنند و به هَوازِن بازنگردانند؛ ولی آنان به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله سهم خود را به هَوازِن پس دادند. «2»
بنیسلیم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله
با رحلت پیامبر و ارتداد بسیاری از نومسلمانان، گروهی از بنیسلیم بر اسلام خود ماندند و حتی در سرکوب سپاه مرتد طُلیحه به همراه مُعَنِ بن حاجز امیر خود که از سوی ابوبکر منصوب شده بود به خالد بن ولید پیوستند. در مقابل این گروه، بسیاری از بنیسلیم و از جمله بزرگان آنان از اسلام بازگشتند. «3»
دستهای به رهبری ایاس بن عبدیالیل (فُجْائه سُلمی) که توانسته بود با فریب ابوبکر مقادیر فراوانی سلاح از مدینه دریافت کند، پس از کشتن 10 تن از مسلمانانی که از سوی ابوبکر از مدینه به همراه فُجائه اعزام شده بودند به کشتار و غارت مردم پرداختند. این گروه شورشی در پی دستور ابوبکر به دست طریفة بن حاجز سرکوب شدند و فُجْائه اسیر و سپس به فرمان ابوبکر در آتش سوزانده شد. «4» گروه دیگر از سلیم به تحریک زنی بنام (1). السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 4، ص 888؛ اسدالغابه، ج 2، ص 95، 208
(2). السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 4، ص 926؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 356؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 405
(3). تاریخ طبری، ج 2، ص 493
(4). فتوح البلدان، ج 1، ص 117؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 492- 493؛ البدایة والنهایه، ج 6، ص 352
امّ زِمل سلمی در برابر سپاه خالد بسیج شدند؛ ولی در جنگ با خالد شکست خوردند.
بنیسلیم با این شکست و همچنین اطلاع یافتن از شکست سپاه طُلیحه، پس از تحویل دادن مرتدان خود که به قتل عام مسلمانان پرداخته بودند خود را از گزند سپاه خالد در امان داشتند. «1» پس از آن در حوادث و جریانات دوره خلفا نیز از بنیسلیم گزارشهای متعددی در دست است. برخی از آنان از کارگزاران خلفا شدند. «2» برخی نیز در فتوحات شرکت کردند. «3» برخی از آنان در شام و در سپاه اموی قرار گرفتند که حضور بنیسلیم در صفین و جنگ مَرْج راهط (طرفداران مروان و ابن زبیر) از این موارد است. «4»
شخصیتهای بنیسلیم
در معرفی شخصیتهای بنیسلیم باید به این افراد اشاره کرد: ورد بن خالد بن حذیفه از تیره بنیمالک بن ثعلبه. وی از دوستان پیامبر در جاهلیت و از نخستین مسلمانان بود «5» ، خُفاف بن نُدْبَه از ثابت قدمان بر اسلام در جریان ارتداد «6» ، حَجّاجبن عِلاط از تیره بنیبَهْز و از ثروتمندان بنیسلیم و صاحب معدن طلا «7» ، عُروَة بن أَسماء از مبلّغان و شهیدان بِئر معونه «8» ، قیس بن نُشْبَه یا نُسَیبه که پیامبر صلی الله علیه و آله او را بهترین بنیسلیم خواند «9» ، (1). تاریخ طبری، ج 2، ص 491- 493؛ البدایة والنهایة، ج 6، ص 351
(2). الانساب، ج 3، ص 278؛ اسدالغابه، ج 3، ص 561
(3). جمهرة انساب العرب، ص 262؛ اسد الغابه، ج 3، ص 561
(4). الانساب، ج 3، ص 278؛ جمهرة انساب العرب، ص 261؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 66
(5). جمهرة انساب العرب، ص 264
(6). اسد الغابه، ج 2، ص 118
(7). جمهرة انساب العرب، ص 262
(8). الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 377؛ اسد الغابه، ج 3، ص 403؛ جمهرة انساب العرب، ص 262
(9). المنمق، ص 144- 145
غاوی بن عبدالعزی که مأمور نگهداری بت سُواع از بتهای بنی سلیم بود و پیامبر نام او را به راشد بن عبد ربه تغییر داد «1» ، عباس بنِ مرْداس از بزرگان بنیسلیم و از مؤلفة القلوب»
(ظ مؤلفة القلوب)، اسماء دختر صَلْت از تیره بنیحرام که با پیامبر ازدواج کرد «3» ؛ همچنین برخی منابع تفسیری از خوله دختر حکیم به عنوان همسر پیامبر که بدون مهر به ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله درآمد- و خداوند چنین ازدواجی را به پیامبر صلی الله علیه و آله منحصر کرد (احزاب/ 33، 50)- یاد کردهاند. «4»
منابع
اخبار مکة و ما جاءَ فیها من الآثار؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابه؛ اعلامالوری باعلام الهدی؛ الاغانی؛ الاکمال؛ الانساب؛ انساب الاشراف؛ ایام العرب فی الجاهلیه؛ البدایة والنهایه؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ تاریخ الامم والملوک؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر نمونه؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ جمهرة انساب العرب؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ دلائل النبوه، ابونعیم؛ روض الجنان و روحالجنان؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ السنن الکبری؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ الطبقات الکبری؛ العقد الفرید؛ عیون الاثر فی فنون المغازی والشمائل والسیر؛ فتوح البلدان؛ القاموس المحیط؛ کتاب الاصنام (تنکیس الاصنام)؛ کتابالطبقات؛ کشف الغمة فی معرفة الائمه علیهم السلام؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال؛ لبابالنقول فی اسباب النزول؛ لسان العرب؛ مجمعالامثال؛ المحبر؛ المستجاد منالارشاد؛ مسند احمدبن حنبل؛ المصنف، صنعانی؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل العرب؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخالعرب قبل الاسلام؛ المنتظم فی تاریخ الملوک والامم؛ المنمق فی اخبار قریش؛ نهایةالارب فی فنون الادب؛ وقعة صفین. (1). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 308؛ اسدالغابه، ج 1، ص 230
(2). الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 271- 272
(3). البدایة والنهایه، ج 5، ص 226
(4). روض الجنان، ج 16، ص 7
بنیسهم
اشاره
بنیسهم: از تیرههای قریشی مکه
بنیسهم منسوب به سهم بن عمرو بن هُصیص از تیرههای قریش از قبایل عدنانیاند که شاخههای عدیّ، مُرّه و جُمح در عرض آن قرار دارند. بنی سهم متشکل از تبار سعد و سعید فرزندان سهم هستند. «1» آنان یکی از 10 تیره قریشیاند که در جاهلیت از شرافت و منزلتی برخوردار بودند «2» و اداره برخی امور مکه را بر عهده داشتند. «3»
محل سکونت آنان در شهر مکه پیرامون کعبه بود، به گونهای که یکی از درهای مسجد الحرام به باب بنیسهم شهرت داشته است. «4» چون بنی سهم در بخش مرکزی مکه ساکن بودند از جمله قریشیان بطائح خوانده شدند. «5» محلّه ایشان در غرب مکه و از یک سمت به دارالندوه متصل بود. «6»
از چاههای آنان در منطقه به غمر «7» و زمزم «8» اشاره شده که مکان اولی مشخص نیست.
بنیسهم هرگاه میخواستند از حمایت قبیله خود بهرهمند شوند، روی صخرهای به نام «مسلم» میرفته، فریاد «واصباحا» سر میدادند. عاص بن وائل سهمی از بزرگان این تیره، با تضییع حق یکی از مسافران مکه، زمینهساز پیدایش پیمان حلف الفضول در حمایت از ستمدیدگان گردید. «9» (1)
. النسب، ص 214؛ جمهرة انساب العرب، ص 464
(2). المفصل، ج 4، ص 112؛ المنمق، ص 111
(3). همان، ص 91
(4). مسند احمد، ج 7، ص 547؛ المعجم الکبیر، ج 20، ص 289؛ تاریخ دمشق، ج 10، ص 80
(5). المحبر، ص 167؛ المفصل، ج 4، ص 26- 27
(6). تفسیر قرطبی، ج 2، ص 88؛ تاریخ دمشق، ج 23، ص 80
(7). اخبار مکه، ج 2، ص 220؛ السیرة النبویه، ج 1، ص 149
(8). اخبار مکه، ج 2، ص 219
(9). المنمق، ص 111، 186
بر اثر قرابت نَسَبی بنیسهم و بنیعدی و مناسبات خانوادگی میان آن دو، این دو تیره با یکدیگر همپیمان شدند و در برخی منازعات از هم حمایت میکردند؛ اما در حادثهای به دست بنی عدی که به قتل یکی از سهمیان انجامید این پیمان شکسته شد. «1»
بنیسهم در درگیری و رقابت خاندان قصی میان بنی عبدمناف و بنیعبدالدار بر سر مناصب مکه، جانب بنیعبدالدار را گرفتند و با دیگر حامیان بنیعبدالدار پیمانی بستند که به پیمان «لعقة الدم» شهرت یافت؛ گویا بنیسهم پس از کشتن شتر (یا گاوی) خون آن را در ظرفی ریخته، ضمن پیمان با بنیعبدالدار، دستان خود را در آن خون فرو بردند. «2»
گفته شده: بنی سهم که از حیث شمار اشراف و بزرگان نسبت به دیگر تیرههای قریش فزونی داشتند در این خصوص در مقام رقابت و تفاخر برآمدند. در شمارش، تعداد بزرگان بنیعبد مناف فزونی یافت، از اینرو بنیسهم افرادی از بزرگان خود را که در قید حیات نبودند نیز برشمردند و آنگاه بر بنی عبدمناف فزونی یافتند، زیرا در جاهلیت شمار سهمیها بیشتر از بنی عبد مناف بود. بنا به نظر برخی مفسران سوره تکاثر به همین موضوع اشاره دارد: «3» «الهکُمُ التَّکاثُر* حَتّی زُرتُمُ المَقابِر* کَلّا سَوفَ تَعلَمون* ثُمَّ کَلّا سَوفَ تَعلَمون* کَلّا لَو تَعلَمونَ عِلمَ الیَقین* لَتَرَوُنَّ الجَحیم/ شما را افتخار بر یکدیگر به افزونی (در مال و افراد) سرگرم کرد، تا گورستانها را دیدار کردید و مردگان را نیز به حساب آوردیدچنین نیست که میپنداریدبزودی خواهید دانست … سوگند که دوزخ را خواهید دید» .
پس از ویران شدن خانه کعبه (5 سال پیش از بعثت) «4» بر اثر سیل، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای جلوگیری از اختلاف قبایل برای نصب حجرالاسود آن را در درون ردای خود قرار دادند تا نمایندگان قبایل همگی در نصب حجرالاسود شرکت داشته (1). المنمق، ص 267
(2). المنمق، ص 33، 274؛ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 248؛ الطبقات، ج 1، ص 63
(3). التبیان، ج 10، ص 402؛ اسباب النزول، ص 400؛ تفسیر قرطبی، ج 20، ص 115
(4). بحارالانوار، ج 45، ص 242
باشند. آنان نیز گوشهای از ردای پیامبر صلی الله علیه و آله را برگرفتند. «1»
بنیسهم در دوره پیامبر
عموم بنیسهم همچون دیگر قبایل قریش تا فتح مکه در سال هشتم هجری اسلام نیاوردند. حارث بن قیس سهمی که عهدهدار اموال محجوران بود (این اموال برای خدایان به هنگام صلح یا جنگ اختصاص مییافت) هرگاه سنگی بهتر از سنگ موجود در نزد خود مییافت همان را عبادت میکرد و در واقع بنده هوای نفس خود بود.
(فرقان/ 25، 43) «2» به نقل برخی مفسران آیه « … ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ الّا مُکاءً و تَصدِیَةً» (انفال/ 8، 35) نیز در خصوص برخی از سهمیها دانسته شده است، زیرا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله نماز را میان رکن یمانی و حجرالاسود اقامه میکرد دو تن از بنیسهم در سمت راست و چپ او میایستادند. یکی از آن دو با ایجاد صدایی مانند صدای چکاوک و دیگری صدای گنجشک و همچنین با کف زدن قصد باطل کردن نماز آن حضرت را داشتند. «3» عاص* بن وائل سهمی (پدر عمرو عاص) از شیوخ و شاعران این قبیله جزو مسخره کنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله بود. «4» برخی از آنها میکوشیدند فعالیتهای تبلیغی پیامبر در موسم حج را خنثا کنند. «5» نُبیه و مُنبه فرزندان حجاج سهمی از آن جملهاند که در نبرد بدر کشته شدند. «6»
در غزوه* بدر برخی ثروتمندان بنیسهم تدارکات غذایی سپاه شرک را بر عهده گرفتند. «7» (1). الطبقات، ج 1، ص 116؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 19- 20
(2). المفصل، ج 5، ص 249
(3). الدرالمنثور، ج 4، ص 61؛ المیزان، ج 9، ص 86
(4). المحبر، ص 133؛ المنمق، ص 386؛ جامع البیان، مج 8، ج 14، ص 94
(5). المحبر، ص 160
(6). المغازی، ج 1، ص 128؛ المحبر، ص 162؛ الاشتقاق، ص 124
(7). المغازی، ج 1، ص 128؛ المنمق، ص 389؛ المحبر، ص 161
معدودی از بنیسهم نیز در سالهای نخست اسلام آوردند و تنی چند از آنان به حبشه مهاجرت کردند. محمیة بن جزء، هشام بن عاص بن وائل، ابوقیس بن حارث بن قیس و رمله دختر ابی عوف از جمله مهاجران حبشه هستند. «1»
با هجرت پیامبر به مدینه برخی از مسلمانان بنیسهم (مانند ابوالعاص منبه) به دست خانوادههایشان زندانی شده، نتوانستند مهاجرت کنند و با اکراه همراه سپاه قریش به نبرد بدر آورده و کشته شدند. بنا به نقل برخی مفسران آیه «انَّ الَّذینَ تَوَفّهُمُ المَلکَةُ ظالِمی انفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِیالارض» (نساء/ 4، 97) در این باره نازل شده است. «2» از میان این تیره، شاعرانی برخاستند که عبدالله بن زبعری «3» ، عبدالله بن حذافه «4» ، قیس بن عدی «5» و عقبةبن عمرو (کسی که در رثای امام حسین علیه السلام شعر سرود) «6» از آن جملهاند. ابی وداعه و فروة بن خنیس از اسرای بدر «7» و سائب بن حارث بن قیس «8» ، عدی بن قیس «9» و عبدالله بن حارث بن قیس «10» نیز از کسانی بودند که پیامبر برای متمایل ساختن آنان به اسلام از غنایم حنین در میانشان تقسیم کرد. (ظ مؤلفةالقلوب)
منابع
اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار؛ اسباب النزول؛ الاشتقاق؛ بحارالانوار؛ تاریخ خلیفة بن خیاط؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر عبد الرزاق؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة انساب العرب؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ طبقات الشعراء؛ الطبقات الکبری؛ کتاب النسب؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ مسند احمد بن حنبل؛ المعجم الکبیر؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المنمق فی اخبار قریش. (1). السیرة النبویه، ج 1، ص 361، 365، 368
(2). جامع البیان، مج 4، ج 5، ص 315- 318؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 169
(3). السیرة النبویه، ج 2، ص 593؛ طبقات الشعراء، ص 122
(4). همان؛ الاشتقاق، ص 122
(5). المحبر، ص 133
(6). السیرةالنبویه، ج 1، ص 124
(7). المغازی، ج 1، ص 142؛ النسب، ص 215
(8). تاریخ ابن خیاط، ص 55
(9). تفسیر عبدالرزاق، ج 2، ص 157؛ تاریخ دمشق، ج 9، ص 193
(1